فیک[پلیس عاشق و مست]p5

پارت قبل رو بخونید
●جونگ کوک دستتو گرفت و کشید سمت خودش و باهم راه افتادین به سمت خونش
از زبان تو
رسیدیم اونجا خونه خیلی دارک و گنگی داره و خیلی ام بزرگه
من که عاشقش شدم
=بگیر اینارو ببپوش
×نه ممنون چرا باید لباسای تورو بپوشم ها؟
=چون نکنه میخوای با اونا بخوابی
×اولندش چشه دومندش به توچه؟
●جونگ کوک اومد نزدیکت تو هی میرفتی عقب اون هی میومد جلود اخر چسبوندتت به دیوار
تو مثه سگ ترسیده بودی چیزی نمیتونستی بگی
جونگ کوک دره گوشت گفت
=یا اینارو میپوشی یا کار به جاهای باریک میکشه😈
●بعد ازت فاصله گرفت و گفت
=من میرم حموم فرار نمیکنی
×نترس
=افرین بچه خوب
×من..... عوف ول کن اصن
=من رفتم حموم
×الان چرا داری بهم میگی
اخ رف حموم یادم نبود
●توعم با ۲۲۸ بار کلنجار رفتن بالاخره قبول کردی بپوشی
= . .
__
قیافه جونگ کوک👆
×چیه زشت شدم
اون جوری نگا نکن بگو
اصن میرم در بیارم
=نهههههه درش نیار خیلی بهت میاد
×باشه اروم باش
=بیا بریم شام
×نمیام
=بیام بریم
×نمیخوام گشنم نیست
=باشه
●جونگ کوک رفت شام خورد تو رو مبل نشسته بودی سرت تو گوشی بود
(چهار ساعت بعد)
=عا چقدر خوابم میاد
بیا بریم بخوابیم
×نمیام دوست ندارم بخوابم
=بلند شو
×نچ نمیام
یه کار نکن کاری که دوست ندارم رو انجام بدم عا
×گگگگگگگگگگگگگگگگگ
=خب خودت خواستی
●بعد یهو جونگ کوک..........
خب میدونم جتی بدی تموم کردم
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه
فهلا خون اشاما🔞♥️💋